Tuesday, September 19, 2006

دلم تنگ شده بود...

سلام؛
مدتهاست که ننوشتم، مدتهاست که ديگه از قلم و کاغذ دورم و اگه هم قرار باشه بنويسم تايپ مي کنم. اما امروز دوست داشتم که بيام و بگم که دلم براي همه اون روزها چقدر تنگ شده. چقدر دلم هواي اون دوران رو کرده...
چند روزي مي شه که همه فکرم شده خاطرات قشنگ دانشگاه. خاطراتي که حاضر نيستم جاشونو تو ذهنم به چيز ديگه اي بدم. اين چند روز حس مي کنم چقدر از هم دور شديم. چقدر براي هم وقت کم داريم. چقدر آدم بزرگ شديم ...