Tuesday, April 28, 2009

شب

مدت ها بود که انقدر شب زنده داریم گل نکرده بود که تا ساعت دوازده، یک، یا شایدم دو بیدار بمونم و با اینکه چشام داره از خستگی و بی خوابی در می آد، بشینم پای فیس بوک گردی و نود بینی و وبلاگ خونی. یه حسی جدیدی افتاده تو جونم که با وجود صبح زود بیدار شدنای هر روزه ام، بیدار موندنای شبونه رو از دست ندم.
ساعت یازده شب کشون کشون از پله ها می آم بالا، لباسامو در نهایت بی حالی درمی آرم، بعد یه آبی به دست و روم می زنم و اینترنت و فیس بوک و دوستام، دوستایی که خیلیهاشون رو مدتهاست ندیدم و این تنها راه خبر گرفتن ازشونه، ساعتها به آلبوم عکسهاشون خیره می شم و احوالات الآنشون رو مرور می کنم.
می شینم پای مرتب کردن عکسها رو هارد لپ تاپ و پی سی و جابه جا کردن اونا از این به اون. دیدن خاطره ها و گاهی قهقهه های نصف شبی که عزیزترین رو وادار به سرک کشیدن و فضولی(!) می کنه.
پنج صبح خسته و کوفته از سفر برمی گردم خونه، با چشای بسته می رم زیر دوش، خواب و بیدار آب بازی می کنم و بعد بی صدا (عزیزترین اومده دنبالم و از خستگی خوابش برده خوب!) تو خونه می چرخم و به همه گو شه ها سرک می کشم تا دلتنگی نبود چند روزه ام رو بدر کنم.
چه لذتی داره گاهی در اومدن از یکنواختی...

Saturday, April 18, 2009

نامربوط: "Don't copy if you can't paste"

خیسی و تازگی هوا بعد از بارون، خنکی نسیمی که از لای پنجرۀ باز ول می شه تو فضای اتاق، غرق شدن تو گرمای تنت که پخش شده زیر روانداز، گرمای نور آفتابی که از روزنه پرده افتاده روی بدنت، صدای مهربونی که بیدارت می کنه و حس خوب یک روز تعطیل. در کنار هم، با صبحانه ساعت 11 و ناهار ساعت 4 اش، با خواب سه ساعته بعدازظهرِ دم غروبش، فیلم دیدن شبونه و بی خوابی آخر شبش و دوباره و دوباره شروع صبح روزهای روزمره هفته...

Tuesday, April 14, 2009

سرود زن

می‌گویند مرا آفریدند
از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم
حوایم نامیدند یعنی زندگی
تا در کنار آدم، یعنی انسان
همراه و هم‌صدا باشم

می‌گویند
میوه سیب را من خوردم
شاید هم گندم را
و مرا به نزول انسان از بهشت
محکوم می‌نمایند بعد از خوردن گندم
و یا شاید سیب
چشمان‌شان باز گردید
مرا دیدند
مرا در برگ‌ها پیچیدند
مرا پیچیدند در برگ‌ها
تا شاید راه نجاتی را از معصیتم
پیدا کنند

نسل انسان زاده منست
من، حوا
فریب خورده شیطان
و می‌گویند که درد و زجر انسان هم
زاده منست
زاده حوا
که آنان را از عرش عالی به دهر خاکی فرو‌ افکند

شاید گناه من باشد
شاید هم از فرشته‌ای از نسل آتش
که صداقت و سادگی مرا
به بازی گرفت و فریبم داد
مثل همه که فریبم می‌دهند
اقرار می‌کنم
دلی پاک
معصومیتی از تبار فرشتگان
و باوری ساده‌تر و صاف‌تر از آب‌های شفاف جوشنده یک چشمه دارم

با گذشت قرن‌ها
باز هم آمدم
ابراهیم زادۀ من بود
و اسماعیل پروردۀ من
گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید
گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیحش نامیدند
و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمدش خواندند
فاطمه من بودم
زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم
من بودم
زن لوط و زن ابولهب و زن نوح
ملکه سبا
من بودم و
فاطمه زهرا هم من

گاه بهشت را زیر پایم نهادند و
گاه ناقص‌العقل و نیمی‌ از مرد خطابم نمودند
گاه سنگبارانم نمودند و
گاه به نامم سوگند یاد کرده و در کنار تندیس مقدسم
اشک ریختند
گاه زندانیم کردند و
گاه با آزادی حضورم جنگیدند و
گاه قربانی غرورم نمودند و
گاه بازیچه خواهشهایم کردند

اما حقیقت بودنم را
و نقش عمیق کنده‌کاری شده هستی‌ام را
بر برگ برگ روزگار
هرگز
منکر نخواهند شد

من
مادر نسل انسانم
من
حوایم، زلیخایم، فاطمه‌ام، خدیجه‌ام، مریمم
من
درست همانند رنگین‌کمان
رنگ‌هایی دارم روشن و تیره
و حوا مثل توست ای آدم
اختلاطی از خوب و بد
و خلقتی از خلاقی که مرا
درست همزمان با تو آفرید

پس بیاموز تا سجده کنی
درست همانطور که فرشتگان در بهشت
بر من سجده کردند
بیاموز
که من
نه از پهلوی چپت
بلکه
استوار، رسا و همطراز
با تو زاده شدم
بیاموز که من
مادر این دهرم و تو
مثل دیگران
زاده من!

* سروده‌ای از لینا روزبه حیدری

Wednesday, April 08, 2009

پرسش و پاسخ

یکی پرسید: کدوم یکی از ادیان می گه روح آدم یعد از مرگ می ره تو روح آدم دیگه؟
یکی جواب داد: خیلی از این فرقه های جدید اینطورن، اما ادیان اصلی هیچ کدوم تناسخ رو قبول ندارن انگار.
یکی دیگه جواب داد: چرا دیگه، همه ادیان می گن که روح هیچ کوفتیش نمی شه!!!

پ.ن. خان داداش پشیمون نشدی از حرفت؟ چقده حرف داشتما ...

تو...

هیچ می دونی که بلدی حال آدمو خوب کنی؟
حتی حال منو که الکی بد می شه و بعد دیر خوب می شه؟
این حال خوب امروزم برای توست، باور کن...

آواز سرخوشی

عاشق این بیت شعرم، علی الخصوص با آواز شهرام ناظری:
"به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست"
یه روزایی که حالم زیادی خوبه، یه روزایی که همه رو دوست دارم، یه روزایی که از بقیه روزا خدا رو بیشتر دوست دارم، یه روزایی که به روایت مامان شکوه سرخوشم، یه هویی، از یه جای نامعلوم این شعر می افته تو دهنم...
آلبوم کیش مهر ، آهنگ به جهان خرم از آنم
پ.ن. راستی سال نو مبارک دوست جونها، sorry for delay!