Sunday, April 29, 2007

استعفا

استعفا

" بدين وسيله من رسما از بزرگسالي استعفا مي دهم و ـ مسئوليت هاي يك كودك هشت ساله ـ را قبول مي كنم .
مي خواهم به يك ساندويچ فروشي بروم و فكر كنم كه آنجا يك هتل پنج ستاره است .
مي خواهم فكر كنم شكلات از پول بهتر است ، چون مي توانم آنرا بخورم !
مي خواهم زير يك درخت بلوط بزرگ بنشينم و با دوستانم بستني بخورم .
مي خواهم درون يك چاله آب بازي كنم و بادبادك خود را در هوا پرواز دهم .
مي خواهم به گذشته برگردم ـ وقتي ساده بود ـ وقتي داشتم رنگها را ، جدول ضرب را و شعرهاي كودكانه را ياد مي گرفتم ، وقتي نمي دانستم كه چه چيزهايي نمي دانم و هيچ اهميتي هم نمي دادم .
مي خواهم فكر كنم كه دنيا چقدر زيباست و همه راستگو و خوب هستند .
مي خواهم ايمان داشته باشم كه هر چيزي ممكن است و مي خواهم كه از پيچيدگي هاي دنيا بي خبر باشم
مي خواهم دوباره به همان زندگي ساده خود برگردم ، نمي خواهم زندگي من پر شود از كوهي از مدارك اداري ، خبرهاي ناراحت كننده ، صورتحساب ، جريمه و ...
مي خواهم به نيروي لبخند ايمان داشته باشم ، به يك كلمه محبت آميز ، به عدالت ، به صلح ، به فرشتگان ، به باران ، و به ...
اين دسته چك من ، كليد ماشين ، كارت اعتباري و بقيه مدارك ، مال شما .
من رسما از بزرگسالي استعفا مي دهم . "

نويسنده : سانيتا سالگا

Sunday, April 15, 2007

" به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی،
اگر چیزی نخوانی،

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی...

اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند
و ضربان قلبت را تندترمی کنند،
دوری کنی...

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامیکه با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آنرا عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یکبار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی....

امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری بکن!
نگذار که به آرامی بمیری...
شادی را فراموش نکن! "

پابلو نرودا

------------

امروز مطلب جالبي رو تو سايت بالاترين خوندم. گوگل يک سرويس جديد راه انداخته به نام گوگل ساجست. کافيه کلمه ای رو که می خواهید جستجو کنید آرومتر بنویسید تا ببینید چی میشه...

Saturday, April 07, 2007

آغاز سال 1386 هجري شمسي!!!

سال 86 اومد و نزديک 20 روز هم ازش گذشت. حال و هوام حسابي بهاريه، اما هوا انگار دلش نمي خواد که بهار بشه. پريشب که داشتيم از عروسي برمي گشتيم برف باريد!
عيد خوبي بود. اولين عيد من و عزيزنرين تو يه خونه، زير يک سقف. لحظه تحويل سال که نصف شب بود، هفت سين قشنگمون، عيد ديدنيهاي حول حولکي براي اينکه به مسافرتمون برسيم، مسافرت نسبتاً طولاني شمال با هواي باروني و لطيفش. همه و همه مي خواستن که ما سال خوبي رو شروع کنيم.