سال 86 اومد و نزديک 20 روز هم ازش گذشت. حال و هوام حسابي بهاريه، اما هوا انگار دلش نمي خواد که بهار بشه. پريشب که داشتيم از عروسي برمي گشتيم برف باريد!
عيد خوبي بود. اولين عيد من و عزيزنرين تو يه خونه، زير يک سقف. لحظه تحويل سال که نصف شب بود، هفت سين قشنگمون، عيد ديدنيهاي حول حولکي براي اينکه به مسافرتمون برسيم، مسافرت نسبتاً طولاني شمال با هواي باروني و لطيفش. همه و همه مي خواستن که ما سال خوبي رو شروع کنيم.
No comments:
Post a Comment