ديروز بالاخره بعد از مدتها رفتم دنبال تسويه حساب و گرفتن مدرك از دانشگاه. آدم وقتي گذارش به اينجور جاها مي افته بارها و بارها آرزو مي كنه كه كاش ايراني نبود، كاش از اين مملكت رفته بود، كاش اوضاع كشورمون يه كم از ايني كه هست بهتر بود؛ ولي هيچ كدوم از اونا نيست.
روال كاغذ بازيهاي اداري، هرج و مرج، بي قانوني، رشوه خواري، همه و همه كاري كرده كه وقتي كار اداري داري به ... خوردن بيفتي !!! و اصلاً منصرف شي از كارت. اول از همه براي اينجور كارا بايد يه ماسك چاپلوسي و پاچه خاري به صورتت بزني و يه جفت كفش راحت پات كني و راه بيفتي. بعد پاس دادنت از اين اتاق به اون اتاق شروع مي شه. حالا كاش وقتي مي رفتي سراغ اتاقاي مختلف كسي بود كه جوابت رو بده. همه در اجراي بند جيم بدجوري ماهرن! دست كم بايد يه نيم ساعتي رو منتظر بموني تا طرف بياد و بعد از كلي توضيح الكي كه بهش دادي تازه بفرستدت اتاق بعدي. آخر همه اينا، وقتي به جايي رسيدي كه كليد كارت دست يكيه، يه ايراد بني اسراييلي از پرونده ات مي گيره و مي گه برو فلان چيز رو هم بيار، مداركت ناقصه!
ديروز بدجوري دلم به حال خودمون سوخت. يه سيستم فسيل اداري با يه سري آدمهاي فسيل تر. ديروز تنها حسي كه بعد از بيرون اومدن از هر اتاق بهم دست داد، اين بود كه تك تكِ اينا مي تونن به راحتي و بي هيچ مشكلي كار منو انجام بدن ولي فقط و فقط قصدشون آزاره. مي خوان كه اذيت كنن و بگن كه ما هم هستبم و كارمون مهمه!!! اين تنها نتيجه ايه كه وقتي الكي سر مي دوئوننت( آخر كامه است ها!) مي توني بهش برسي. سيستم مردم آزاري همين و بس.
خدا ما رو زودتر نجات دهد و بيامرزد.
No comments:
Post a Comment