Tuesday, March 29, 2005

منتظر فردا...

امروز اولين روزيه كه تو سال جديد - 1384- دارم اينجا مي نويسم. پس سال نو وبلاگي هم مبارك!
ديشب جاتون خالي آي گريه كردم، آي گريه كردم كه دل همتون آب شه! ديدين بعضي وقتا همه غصه هاي عالم با هم مي آد تو دلمون؟ براي من هم معمولاً اين بعضي وقتا يا شباس، يا وقتاييه كه تنهام. ديشبم هم تنها بودم هم شب بود ديگه. قصه از اونجا شروع شد كه من به ياد اين افتادم كه حدوداً از سه هفته ديگه حامد رو به مدت دو ماه نمي بينم و نه تنها نمي بينمش كه تلفني هم نمي تونم باهاش صحبت كنم. يعني زيادِ زياد اگه بخوام باهاش حرف بزنم مي شه هر دو سه روز يه بار اونم فقط چند دقيقه كوتاه. تا حالا اين نوع دوري از حامد رو تجربه نكردم. نمي دونم كه مي تونم تحمل كنم يا نه. جداً سخت به نظر مي رسه. نديدن كسي كه هر روز مي بينيش، صداشو مي شنوي، اونم براي اين همه وقت...
تنها چيزي كه بهم اميد مي ده، تنها چيزي كه بهم تحمل اين دوري رو مي ده، شايد اين باشه كه بعد از اين دوره اگه خدا بخواد، راحتي ها و خوشي هاي بيشتر از راه مي رسه و فكر وخيالهاي هر روز و هر شبِ من و حامد رو با خودش مي بره. به يه نقطه شروع مي رسيم. شروع يك سري تحول خوب. تغييراتي كه هر دومون مدتهاست انتظارش رو مي كشيم. باورم نمي شه كه بالاخره اين دوره زندگيمون هم داره تموم مي شه. مشكلاتي كه با هم ديديم و تجربه كرديم داره مي گذره. نمي گم تموم مي شه، چون قطعاً مشكلات و دغدغه هاي هيچ آدمي تو دنيا تموم نمي شه، فقط نوعش عوض مي شه و تغيير شكل پيدا مي كنه. اما به نظرم اين تغيير شكل هم خودش خيلي مي ارزه. چون فرآيند ذهني و فكري آدم رو هم تغيير مي ده و از يه حركتي كه شايد به قول حامد به ماراتن تبديل شده به يه سمت ديگه سوق مي ده. نياز به فكرهاي جديد، انرژي هاي تازه و ايده هاي نو داره. از اون روند فرسايشي قبلي جدا مي شه. درست مثل بازي شطرنج. يه بازي وقتي كه خيلي طولاني بشه حالت مارتن و فرسايشي پيدا مي كنه، اما وقتي بازي عوض بشه شايد بشه حتي با دو حركت جديد حريف رو مات كرد.
به هر حال اگه خدا بخواد يه دوره از زندگي ما هم كه تو خودش هم كلي خوبي و خوشي و تجربه داشت و هم كلي مشكل و مانع و فكر و خيال داره مي گذره و يه دوره جديد برامون شروع مي شه. هر دومون مي دونيم كه دوران جديد هم بي مشكل نخواهد بود، هر دومون مي دونيم كه تو اين دوران هم خيلي ماجراهاي بد و خوب رو قراره كه با هم تجربه كنيم، ولي هر دومون داريم با آغوش باز و يك دنيا اميد و انرژي به استقبال اين دوران مي ريم. به اميد اينكه روزهاي خيلي خيلي بهتري منتظرمون باشه.
ان شاء الله...

No comments: