Tuesday, November 08, 2005

ديروز وقتي وبلاگ مژگان رو خوندم با خودم فكر كردم كه من هم چقدر سفر كردن رو دوست دارم. چقدر دلم مي خواد كه خيلي از جاهاي دنيا رو ببينم، با آدمهاش زندگي كنم، فرهنگهاي مختلف رو لمس كنم و تو اين دوره كوتاه عمرم با تجربه هاي بزرگ از دنيا برم. تا اينجا كه هنوز برام ميسر نشده، هنوز دريچه اي به دنياي خارج از ايران برام باز نشده. اما خوش بينم و اميدوار به اينكه خدا بهم امكان تجربه كردن وديدن دنيا رو بده.
نمي دونم، گاهي فكر مي كنم آدمهايي كه امكان دنياگردي رو دارن، از نعمت بزرگي برخوردارن. به نظرم يكي از راههاييه كه مي شه به تكامل نزديك شد. ديدن افكار مختلف، و انتخاب فكر برتر از بين اونها. ما تو ايران خيلي محدوديم. براي ما عملاً حق انتخاب تو مسائل اصلي زندگي وجود نداره. موج اجتماع تو رو همراه خودش مي بره و اين تو نيستي كه تصميم مي گيري، اقتضاي شرايط اجتماعي، اقتصادي، سياسي، مذهبي و ... است كه هدف رو برات مشخص مي كنه و مسير زندگيت رو به اون سمتي كه دوست داره مي بره. اصولاً شايد زندگي تو كشورهاي جهان سوم اقتضاش همين باشه. حركت با سيل جمعيت و دويدن براي رسيدن به ابتدايي ترين امكانات زندگي.
اصلاً قصدم غر زدن يا بدگفتن از ايران نيست، فقط مي گم اي كاش ما هم مسير زندگيمون رو خودمون انتخاب مي كرديم و پيش مي رفتيم. اي كاش سرمون به مسائل پيش پا فتاده گرم نبود تا اصل زندگي رو گم كنيم. اميدوارم خدا يه گوشه چشمي به ما و مملكتمون بندازه. اميدورام كه روزي به اون شعور اجتماعي برسيم كه براي آزادي و اختيار آدمها ارزش قائل باشيم.
يعني وقعاً مي شه اميدوار بود؟

1 comment:

Anonymous said...

omidvaram khodavand yek rooz lezzat va tajrobeh safar kardan ro behet bedeh... safar adami ro bozorg mikoneh... Safar rooh ro palayesh mide va be zendegi rooyi digar ata mikone...
Ta forsat dari Iran ro begard. Bad ham enshallah khodavand safar hayeh besyar be noghat mokhtalef jahan nasibet mikoneh.