Tuesday, October 12, 2004

سالاد!

امروزم از اون روزاییه که حامدو با همه وجودم دوست دارما!!!!!!
شده تا حالا بخواین به یه نفر لطف کنین، گند بزنین؟؟؟ همین دیشب من این کارو کردم! با حامد رفته بودیم بیرون غذا بخوریم، داشتیم سالادمون رو می خوردیم. من دیگه حس سالادخوریم نیومد، گفتم بذار سالادو بذارم جلوی حامد تا اون که عشق سالاده بتونه راحت تر بخوره، جاتون خالی آقا هل دادن ظرف سالاد همانا و برگشتنش روی حامد همان... در نظر بگیرین که یه ظرف سالاد سسی بریزه رو شلوار و پیراهنتون، چه حسی بهتون دست می ده؟ من که اگه خودم بودم تا سر حد جنون حرص می خوردم و شایدم عصبانی می شدم. البته بخش عصبانیتش بستگی به این داشته که لباسم چه لباسی بوده باشه و طرفم چه کسی.
خلاصه صحنه این شد که یه گُله سالاد ریخت رو لباسای بچه ام. پر کاهو و گوجه و سس... منم این وسط خنده ام گرفته بود مثل چی. حالا بخند، کی نخند. وقتی هم متوجه شدم که بقیه هم دیدن ماجرا رو و دارن بهمون می خندن، منم بیشتر خنده ام گرفت. خلاصه سالادا رو از رو لباسای حامد ورداشتم و ریختم تو ظرف. بعد هم با دستمال سعی کردم لباسش رو تمیز کنم. حامد بچه ام یه نموره عصبانی شده بود، اما به روی مبارکش نمی آورد. فقط گفت اگه الآن هرکس دیگه ای بود در رفته بود چون قطعاً می دونست چه کارش می کردم! بعد بهش گفتم حالا تکون نخور، بذار رو لکه ها نمک بریزم جاش نمونه!!!!!!!! :)))))))))) خودتون دیگه حتماً حدس می زنین قیافه حامدو دیگه........
اینم از جریان دیشب. جاتون خالی دوتایی کلی خندیدیم. فقط تنها چیزی که جداًً بعدش تاسف خوردم این بود که چرا اون صحنه از حامد عکس نگرفتم. هنوزم می گم، چرا یادم رفت ازش عکس بگیرم آخه؟؟؟؟؟؟

No comments: