چقدر خوبه با دوستاي قديمي بودن، حرف زدن و وقت گذروندن. امروز از اون روزاييه كه به ياد همه دوستام افتادم. دوستايي كه يه زماني بيشتر وقتمو با اونا مي گذروندم و حالا خيلي هاشون رو سالي يه بار هم نمي تونم ببينم. دوستايي كه تو دوره هاي مختلف زندگيم با هم دنياي مشتركي داشتيم. دوستايي كه هر چقدر هم كه از هم دور باشيم، وقتي كه به هم مي رسيم هنوز نزديكيم… شوري، مريم، سحر، روناك، مارال، منصور، آفتاب، مژگان ، مونا و… الآن كه اومدم اسمشونو بيارم متوجه شدم كه تعدادشون بيشتر از اين حرفاس كه بخوام همه رو نام ببرم. جداً چقدر دوست داريم ما آدما.
خيلي هاشون ديگه ايران نيستن، بعضي هاشون اينجان اما به خاطر شرايط روزگار همو خيلي كم مي بينيم، بعضي هم كه هنوز هستن و اي مي بينيم همو هر از چند گاهي.
دوستام، دوستون دارم و دلم براي همتون تنگ شده. تنگِ تنگِ تنگ.
No comments:
Post a Comment