Saturday, November 27, 2004

به قول حامد، راضي يا نا راضي؟

گاهي وقتا نوشته هاي بعضي ها، آدم رو عصبي مي كنه. حتي شايد چيزي ننوشته باشن، فقط يك خط. اما اون يك خط هم مي تونه اعصاب آدم رو خط خطي كنه و روزي رو كه خيلي قشنگ شروع شده، زشت كنه. انگار مي آن و مي نويسن فقط براي اينكه بگن ما هم هستيم.
اما خوشبختانه ديگه مثل قديما نيستم. ياد گرفتم كه براي حرف هر آدمي ارزش قائل نباشم. ياد گرفتم كه از اظهار فضلهاي هر ننه قمري دلخور نشم. مي دونين، براي خودم يه محدوده دارم، محدوده اي تنگ تر از قبل، كه توش جاي آدماي خاصه. بيرون اون هر كس مي خواد، هر چي بگه، برام مهم نيست. شايد ذهنمو يكي دو دقيقه مشغول كنه، اما جداً همون يكي دو دقيقه است. بعدش چنان از يادم مي ره كه انگار اصلاً نشنيده بودم.
لابد مي گي اگه اينجوريه پس چرا اومدي اينجا اينو نوشتي، اگه برات مهم نيست نوشتني هم نداره. اما بايد بگم كه دقيقاً براي اين نوشتم كه اعلام كنم ديگه خيلي ها برام مهم نيستن.
امروز جز روزاييه كه سر حال، قبراق، مي خوام يه هفته شلوغ كاري رو شروع كنم. پر از انرژي ام. سرشار از حس قشنگ زنده بودن، ادامه دادن و لذت بردن.
زندگي قشنگه، آسمون آبيه، حامد بهترين كسيه كه مي تونه باشه، كار خوبه و منم همه چي رو دوست دارم. پس ديگه چي مي خوام؟
راضي ام، راضي ِ راضي.

2 comments:

Anonymous said...

دوست دارم..........

Anonymous said...

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات ؟ بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن

یه روز فکر کردم , دلم خیلی کوچیک شده ؛ نمیدونم چقدر ؟ اما اونقدر که حتی جا برای عبور خاطرات یه نفرم کم بود ! اونقدر که از هر آدمی فقط چیزای کوچیکوناچیزشو کشف میکرد, مثل بدیهاش , مثل ابراز فضل کردناش , مثل دروغ گفتناش . . . و مثل خیلی چیزای دیگه , اما نمی تونست درکی از زوایای بزرگ یه آدم داشته باشه , زوایایی که شاید خود اون آدمم ندونه !
و چه بد شد که فهمیدم !! همینکه فهمیدم دلم کوچیک شده دیگه !
به هر هال کوچیک شدن دل منم یه دلیل داره دیگه ؟
احساس کردم هر موقع که محبت میکنم یه چیزی از دلم کم میشه و باید جاش پر میشده که گاهی وقتا نشده ! حالا با چی ؟ با خیلی چیزا ؛ شاید با محبت طرف مقابلم , شاید با احساس تشکر کسی که بهش محبت کردم ... شاید و شاید و
ولی تعجب میکنم از کسایی که جز محبت و صفا و صمیمیت ازشون ساطع نمیشه و جز رذالت و پستی و ریا جوابی نمیگیرن , اما دلشون کوچیک نمیشه !! بعضیا دلشون دریایی , قد یه دریاست , با چند پیاله محبت چیزی ازشون کم نمیشه , شاید از یه جای دیگه چند برابرش پرم میشه و هر روز به وسعت بی کران دلشون اضافه هم میشه .
احساسم اینه شاید یه روزی منم بتونم محبت کنم و منتظره جوابش نباشم, توجه کنم به حرفای دیگران , حتی اگه به حرفام بی توجه باشن , از احساس فضل کردنهای بعضیا دلخور نشم و توی آینه دلم جایی برای انعکاس تاریکی نباشه , که آینه ذاتا تجلیگاه نوره ... دل که آینه صافیست , غباری دارد از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
.
راستی , من با صاحب این خونه , موافقم : عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجبست نشنیدن
ایشاا.. بادبادک دلتون هیچ وقت به سیم برق گیر نکنه .. یا علی