Saturday, December 25, 2004

مساله اين است، خواندن يا نخواندن!

اين وبلاگ هم چيز جالبيه ها، وقتي كه بهش فكر مي كني يه جورايي به دور مي رسي! آخه آدم نمي دونه اينجا ميآد كه براي كي بنويسه، براي خودش، براي شما، براي كي؟ من عادت نوشتن رو از زماناي دور –زماناي مدرسه- به ارث بردم. اون وقتا يه دفترچه كوچيك داشتم كه باهام بود و هر وقت كه دلم مي خواست؛ حتي اگه سر كلاس يا تو سرويس بودم؛ شروع به نوشتن مي كردم. اون زمانا كه خوب مثل الآن انقدر تكنولوژي نبود كه! يعني شايدم بود و ما از مرحله پرت بوديم! به هر حال اين عادت با گذشت زمان تبديل شد به وبلاگ نويسي و ديگه براي نوشتن نياز به دفترچهء كوچيك قديميم نبود. حالا بايد مي رفتي يه جايي رجيستر مي كردي و يه فضايي بهت مي دادن شروع مي كردي به تايپ. اين طرز نوشتن خيلي فرقها با قديم داره كه قطعاً خودتم خبر داري، اما چيزيش كه منو به دور و تسلسل ميندازه اينه كه اينجا بالاخره شخصيه يا نيست. من اون دفترچه ام بدجوري مال خودم بود! يعني همه مي دونستن كه نبايد بهش چپ نگاه كنن، اما اينجا...
اينجا رو نمي شه مخفي كرد. بعضي وقتا از كسايي مي شنوم كه مي آن و وبلاگم رو مي خونن كه شاخام در مي آد. مي دونين از سر زدن يه عده اي ذوق مي كنم. براي نيومدن بعضي ها شاكي مي شم. اما از اومدن بعضي ها هم... مي گم دوره باور كنيد، نمي دونم دوست دارم مطالب شخصيم رو همه بخونن يا نه. اگه دوست ندارم اصلاً چرا وبلاگ مي نويسم، چرا آدرسش رو مي گم؟ اگه هم دوست دارم كه ديگه اين حس خصوصي گرايي و تملك و اينا چيه؟ در واقع هم شخصيه، هم نيست. هم مي آي كه براي خواننده هات بنويسي، هم مي نويسي و نمي خواي بخونن. شايد باعث بشه اين حس كه حتي سانسور شده بنويسي. نمي دونم. به هر حال فعلاً كه مي نويسم و از نوشتنم لذت مي برم. به بقيه چيزاش هم بهتره كه فكر نكنم. يا مي خونن يا نمي خونن ديگه!

1 comment:

Anonymous said...

Я просто не мог отойти ваш сайт до предполагая, что я действительно наслаждался стандартной информацииобеспечивают человеку для ваших посетителей ? Собираешься быть почаще, чтобы проверить новые касается сообщений !