عجب هوايي شده ها، معلوم نيست بهاره يا پاييز! تا حالا بهار اين شكلي نديده بودم. امسال زمستونم كه عجيب غريب بود و كلي سرد، بهارش كه پاييزه، لابد تابستونم مي شه بهار ايشاالله.
الآن رفتم دم پنجره ديدم دوباره داره گردباد مي آد. خاك و خل و برگ هم تو هوا پره. بالا سرم هم يك عالمه لامپ مهتابي روشنه كه بهم حس يه روز پاييزيِ تاريك و دلگير رو القا مي كنه. روزي كه هوا انقدر درهم برهمه كه مجبوريم برا روشن كردنش همه چراغا رو روشن كنيم.
اينا رو گفتم، ياد چراغاي بالاي سرم افتادم. بذار ببينم، دقيقاً 9 تا مهتابي تو پارتيشن ِ من روشنه!!! آخه شركت مي خواد يه ISOي جديد بگيره، برا همين بايد همه جا نوراني باشه برا وقتي بازرسا مي آن. حالا از اين نوره ما سرطان پوست بگيريم و هر روز بر لكهاي صورتمون افزوده بشه اصلاً مهم نيست. مهمه؟
دوست دارم بازم از اين شرح حالها بنويسم ولي بايد برم جلسه جلسه ام دير شد...
No comments:
Post a Comment