Sunday, February 01, 2009

آب

معنی آب صریح است و عمیق
آب یعنی وسعت، آب یعنی پاکی، یعنی عشق.
روشنی، شادی، بیداری، بیرنگی،
زمزمه، جنبش، طوفان، طغیان،
آب یعنی هستی.
من دلم می خواهد
مثل نیلوفر آبی باشم
عصر با ماهیها بنشینم و کمی گپ بزنیم؛
شهری از آب دلم می خواهد
خانه ای در آن شهر، و در آن خانه به هر پنجره ای، پرده از پارچه نازک آب.
من دلم می خواهد
دختران، دختر آبی باشند؛
دامن از موج بپوشند و برقصند سبک؛
روح من،
انعطاف خزه را داشته باشد در آب.
در زمینی که ز بیم،
اشک را هم حتی،
سقط می باید کرد؛
گریه در آب چه لذت بخش است.
من که انباشته هستم از اشک،
داخل آب اگر گریه کنم، تو نخواهی فهمید.
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم در آب،
آب یعنی همه خوبیها.

5 comments:

Anonymous said...

همه آرشيوتو خوندم..بگو اي ول! خيلي آشنايي..خيلي

Anonymous said...

یهو بعد از یه غیبت طولانی چند تا پست پشت سرهم میذاری و اگه آدم مسافرت رفته باشه و برگرده میبینه که ای دل غافل چقد عقب افتاده

Anonymous said...

راستی اون فزالی که من می شناسم معمولا خیلی پرکارتر از اینه که هر از گاهی یه پست بذاره هاا چرا کم می نویسی؟!! می دانم که برای نوشتن حرف بسیار داری ولی نمی دانم چرا نمی نویسی

Anonymous said...

فزال نه، غزال

Ghazal said...

الهام بانو خان ! این همون سخن آشناست، نه؟
پاپتی عزیزم، دلم برات تنگ شده. کاش می شد جدا از این فضا به هم سر بزنیم :( آره، خیلی وقتا نوشته ها می آن تو ذهنم و بعد می رن. چون گاهی قیر هست، قیف نیست، و ...