Monday, July 25, 2005

چون مي روي، بي من مرو

اون زمانايي كه در مورد درد هجران و سختي دوست داشتن مي شنيدم، هيچ وقت فكرشو نمي كردم كه واقعاً انقدر سخت باشه. يعني مي دونستم سخته ها. اما اينطوري تجربه نكرده بودم.
نمي دونم چه چيزي تو وجودش ديدم كه اينطوري شيفته اش شدم. نمي دونم درونش چه چيزي بود كه انقدر به من نزديكش كرد. اصلاً نمي دونم يه هو از كجا پيداش شد و منو اينطوري هوايي كرد. يه آدمي انقدر دور... آدمي كه هر روز مي ديدمش و انگار كه نمي ديدم. آدمي كه شايد هر روز باهاش حرف مي زدم و انگار كه نمي زدم. اما يه روز، يه روز مثل همه روزاي ديگه، اون برام پررنگ شد. كم كم رنگ گرفت و شكلش تو فكر و دلم نقش بست و براي هميشه اونجا موند. اون روز نفهميدم كه داره چه اتفاق مهمي تو زندگيم مي افته، اما امروز مي فهمم. امروز قدرش رو بيشتر از هميشه مي دونم. امروز بيشتر از هميشه دوسش دارم، به وجودش احتياج دارم و بهش نزديكم.
فكر اينكه كسي از دوردستهاي دنيا بياد و بشه نزديكترين كس آدم؛ آدمو به فكر وامي داره. چطور ممكنه؟ چطورش رو نمي دونم. فقط مي دونم و مطمئنم كه ممكنه.
حالا هر روز كه مي گذره، بيشتر از قبل اونو تو وجودم احساس مي كنم. هر روز كه مي گذره بيشتر تو وجود هم ذوب مي شيم. هر دفعه جدا شدنش ازم سخت تر از دفعه قَبله. وقتاي خداحافظي دلم مي خواد زمان وايسه و ما هيچ وقت به هم نگيم خداحافظ. اصلاً من هميشه از خداحافظي بدم مي اومده و مي آد. وقت رفتنش حس مي كنم يه تيكه از وجودم رو دارن ازم جدا مي كنن. اين دردناك ترين ِ دردهاي دنياست كه تا بحال تجربه كردم.
"در ديده چون جان مي روي، اندر ميان جان من
سرو خرامان مني، اي رونق بستان من
چون مي روي، بي من مرو؛ اي جانِ جان بي تن مرو
وز چشم من بيرون مشو، اي شعله تابان من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دريا بگذرم
تا دلبرانه بنگري در جان سرگردان من
تا آمدي اندر برم، شد كفر و ايمان چاكرم
اي ديدن تو دين من، وي روي تو ايمان من
بي پا و سر كردي مرا، بي خواب و خور كردي مرا
سرمست و خندان اندرآ، اي يوسف كنعان من
از لطف چون جان شدم، وز خويشتن پنهان شدم
اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من
گل جامه در از دست تو، اي چشم نرگس مست تو
اي شاخه ها آبست تو، وي باغ بي پايان من
يك لحظه داغم مي كشي، يك دم به باغم مي كشي
پيش چراغم مي كشي، تا وا شود چشمان من
جانم چو ذره در هوا، چون شد ز هر ثقلي جدا
بي تو چرا باشم، چرا؟ اي اصل چهار اركان من" *

* مولانا

No comments: